خاطره ي تولد+دل نوشت و درد دل نوشت


با تو عشق اغاز شد

چه كسي ميخواهد من و تو ما نشويم خانه اش ويران باد

سلام به همه.هر چند من اينجام شانس ندارم وزياد كسي نمياد ديدنم  

ديروز ساعت 1 شروع كردم به اماده شدن.موهامو ويو كشيدم و منتظر موندم دختر داييم(15 سالشه) بياد خونمون تا برم واسش از نت تحقيق پاور پوينت بگيرم.اونم اومد و يه عروسك هم كه اقايي اورده بود تا انتخاب كنم رو گرفت و كادوش كرد منم يه ماهيه حباب ساز كه موزيك هم داره برداشتم و كادو كردم.كم كم ارايشمم كردم و لباسم رو پوشيدم و اماده شديم .خالم اينا اومدن دنبالمون و دختر خالم+دختر داييم(يكي ديگه كه 8 سالشه) هم بودن حركت كرديم و ساعت3.20 اونجا بوديم قبل ما فقط يه دختر ديگه اومده بود كادوها رو داديم و سلام عليك و....منم رفتم پيش خواهر همين دختر داييم كه تولدش بود كه ابان ماه تازه به دنيا اومده اول تا اخر جشن بغلم بود.نازييييييي.عاشخشم.خلاصه بچه ها يكي يكي اومدن و براي تنقلات و.... سلف بود بعد هم ساندويچ الويه و سوسيس بود .زنداداش زنداييم هم بود اخه دخترش تازه 1.5 سالشه اونم خيلي دوست داشتم عاشخ قيافه اش وكاراش شده بودم.خلاصه خوب بود خوش گذشت.موقع برگشت هم همين دختر داييه 15 ساله ام اومد خونه ي ما اخه وقت نكرده بوديم تحقيقشو براش بگيريم.خلاصه تحقيق رو هم گرفتيم و تو اين مدت اقايي اومده بود خونمون و من اصلا حواسم نبود.رفتيم چايي خورديم و بعد هم اقايي ازم خداحافظي كرد كه بره سربازي اخه ديشب پست بود.منم با دختر داييم بودم يكم و بعد زنداييم اينا اومدن دنبالش و رفتن.

تو تولد از دو تا از دوستاي دختر داييم به اسم تيام و ماهك خوشم اومده بود.نميدونم چرا اما خب به دلم نشسته بودن.يكي از بچه ها همون كه اول اومده بود هم با مامانش اومده بود اخه بدون مامانش جايي نميره!!!!!!!خلاصه ديروز هم به خير و خوشي تموم شد و رفت. يكمم بعد رفتن زنداييم اينا نشستم برنامه ريزي كردم كه كي عروسي كنيم و چطوري.البته برنامه ريزي كرده بودم منتها دوباره مرورشون كردم.هم من هم اقايي دوست داريم طبق برنامه ريزيه خودمون باشه .اما بايد ديد خونواده ي شوشو چي ميگن؟ البته من زير بار نميرم اخه الان خيلي وقته عقديم و كلي سختي و مشكلات رو تحمل كرديم و هنوزم نتونستيم با خيال راحت يه ليوان اب بخوريم در نتيجه بايد خودمون از عروسيمون خوشمون بياد.

ما شمال زندگي ميكنيم و تو شهر ما رسمه كه دو شب عروسي ميگيرن .يعني عروس دو بار ميره ارايشگاه و لباس عروس ميپوشه.در نتيجه كيفيت مياد پايين.مجبوري همه چي رو دست پايين انتخاب كني.واسه همين هم من هم اقايي دوست نداريم اينطوري باشه.ميخوايم همون يه شب بگيريم اما با كيفيت بالا.تموم شد رفت.واسه عروسي هم گمونم همون شهريور بشه اخه زنداييم مرداد ماه زايمان ميكنه و خوبه.البته اگه بتونيم تا اون موقع خونه بخريم اگه نخريم ميوفته بهار 93!!!!!!!!!!!!!! خدا كنه بتونيم خونه بخريم.خدايا توكلمون به توئه.كمكمون كن خدا.تمام تلاشمو رو ميكنيم تا جايي كه ميشه.اما تو هم هوامونو داشته باش.
منتظر روزي ام كه تاريخ عروسيمون معلوم شه  

====================================
وسط اين پست بود كه پيش خودم گفتم برم يه زنگ به اقايي بزنم.زنگ زدم و اقايي گوشي رو برداشت يكم بيحال بود گفتم چي شد؟ميگه يكم بحث كردم گفتم اين هفته هم نميتوني انتقالي بگيري؟گفت به فرماندم گفتم ميگه تو ليستي ديگه واسه من وقت تعيين نكن .يعني هنوزم معلوم نيست كي بره.منم بيحال شدم مثه خودش بهم گفت دوستت دارم و خداحافظي كرديم.دوباره ضد حال خوردم دلم ميخواد منتقل شه اما مثه اينكه نميشه.نميدونم چرا واسه هر چيزي ما داستان داريم واسه يه چيز ديگه ام از ابان 90 تا شهريور 91 صبر كرده بوديم تا بالاخره تموم شد.اينم الان اينطوريه.گمونم اينم بايد تا شهريور 92 صبر كنيم.

خسته شدم خدا.خسته شدم.چرا همه چيزت اينقدر سخته.چراهاي منو جواب بده.هر چيزي كه ازت خواستم رو زماني دادي كه ديگه خودمم براش ميل ورغبتي نداشتم.الان احتياج داريم خدا .خسته شدم از عقد.خسته شدم


 



نظرات شما عزیزان:

الهام و ايمانش
ساعت15:36---3 دی 1391
زيزم غصه نخور ايشالا درست ميشه.ببين تنها نيستي ننم همدردتم خانوميه مهربون.خب بيا بلاكفا خانوميجرا نمياي؟پاسخ:اخه تنها دوستيه هست كه داريم نميدونم چرا اينطوري شد يهويي دعواشون شد :) اخه بلاگفا خيلي اذيتم ميكنه.چند يه سال پيش يه وبلاگ زده بودم اخرش هم پشيمون شدم.لوكس بلاگ خيلي امكانات داره . غصه كه نميشه نخورد :(

وندا91
ساعت18:48---2 دی 1391
خانمی عزیز قانون کاینات همیشه خوبی را برای ما میخواد اما لازمش اینه که ما هم مثبت به همه چیز نگاه کنیم همیشه مثبت باش و بگو من از جهان بهترین را در بهترین زمان میخوام و بهش اعتماد کن ، کاینات هوشمنده اگه باهاش لج کنی یا منفی بافی کنی باهات مقابله میکنه پس مثبت باش و پر انرژیپاسخ:مرسي وندا جان. ازت ممنونم.هر بار با نظري كه ميزاري بهم انرژي و اميد ميدي.دوست دارم.بوس

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





تاريخ شنبه 2 دی 1391برچسب:,سـاعت 11:30 قبل از ظهر نويسنده خانمي| |

khanoomi